اس ام اس غمگین بغض و گریه

hasti

تمام زندگی ام را حراج کردم ولی او رفت و گفت :
هیچ ارزانی بی علت نیست !
::
::
هیزم نبودم…
ولی
سوختــــــم در زمستان نبودنــــــــــــش . . .!
::
::
لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : “عدم حضور شخصى یا چیزى” ؛ همین !
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟!
::
::
همانند کودکی هق هق میکنم که مادرش او را تهدید کرده
که اگر بار دیگر اشک بریزد او را میکشد !
::
::
دلــــم به حال “مــا” می سوزد ، که “من و تو”
خیلی وقت است تنهایش گذاشته ایم . . .
::
::
از اینکه به اطاقم بیایی و در را باز کنی
هراس ندارم
فقط
قبل از آمدن تماس بگیر
شاید کمی پیر شده باشم
::
::
نبودنت چه فصلی از سال است
که هم روزها و هم شب ها اینقدر طولانی شده اند ؟
::
::
حافظه ی آدم های غمگین قویست ؛
می دانند کجای کدام خیابان آن روز “مردند” !
::

دل هرزه ای ندارم که از این بوم رو اون بوم بشینه …
دلخوشی آخرش تو بودی …
خاکش کردم
::
::
مرا کجا صدقه کرده ای که مدام بلای بی تو بودن به سرم می آید !
::
::
دراز میکشم
خیره میشوم به سقف
اشکهایم میچکند
سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …
::
::
بهترین لذت دنیا وقتی است که وقت رفتن ، نرود …
::
::
یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات
میشــه یه جمله
که میکوبن تو صورتــــت
“بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم “
::
::
خدایا
ساز با نوایش خوش است
پس چرا من میزنم و کسی نمیرقصد…
::
::
تو چه ساده می روی و …
من!
چقدر دوستت دارم هایی که بست نشسته بر گلویم!
::
::
در سینه ام زخم های عمیقی هست ؛
انگار کسی مرا با زیر سیاری اشتباه گرفته …
::
::

جمله “بی تو میمیرم” را هیچوقت باور نکن …
من بی تو هنوز زنده ام ،
زنده ای که روزی هزار بار آرزوی مرگ دارد !
::
::

غم انگیز است…
شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی
ببینی تاریکی
از جای خود تکان نخورده است !
::
::
حرف های دلم را هرگز کسی نمیفهمد ، فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید !
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند …
::
::
چقد دردناکه …
آچار فرانسه همه باشی
وخودت گره های کور زندگی

ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ، ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺴﺘﯽ…
::
::
پرسید : چرا آسمان ابریست ؟
گفتم : تو نبودی با او درد دل کردم !
::
::
من زبان برگ ها را می دانم…
مثلا “خش خش” یعنی “امان از جدایی”
پیش از جدایی از درخت هیچ برگی خش خش نمی کند…
::
::
بالاتر از سیاهی هم “رنگ” هست …
مثل رنگ این روزهای من !
::
::

دلم خوش بود :
اگرچه دستانش در دستانم نیست ، دلش که با من است !
وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آن من است …
اما حالا نه دستانش در دستانم هست نه دلش با من !
چقدر سخت است تحمل اینکه به یکباره تهی شوی از او …

::
::

گاهی سکوت علامت رضایت نیست شاید کسی دارد خفه میشود پشت سنگینی یک بغض…

::

::
“آدم” باش ، “هوا”یم را داشته باش …
مگذار در این “هوا”ی بی کسی “حوا”ی “آدم” دگر شوم …
.
.
نگذاشتی این “من” عاشق به “تو” برسد …
عیبی ندارد فقط دست از سر پلک هایم بردار ، بگذار به هم برسند …
از وقتی رفته ای عجیب “بی خواب” شده‌ام !
::
::
همیشه نباید زد…
گاهی اوقات هم باید خورد “حرف ها را”…
::
::
شاطر می گوید :
تا نوبت شما بشود ، تمام شده …
سال هاست که می دانم تا نوبت من برسد ، تمام شده ام …
::
::
خیلی سخته که مخاطب یکی باشی ولی هیچوقت براش خاص نباشی !
::
::
کنج گلویم قبرستانیست پر از احساس هایی که زنده به گور شده اند به نام بغض !
::
::
درد دارد وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند … اما تو !
::
::
با عشق باریدم اما چه حیـــــف که با چتر آمدی …
::
::
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد …
فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد …
فقط رفت … فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم …
::
::
تو که نباشی با چتر هم که قدم میزنم ، گونه هایم خیس میشود …
::
::
با “یکی بود یکی نبود” شروع می شود این قصه …
با “یکی ماند ، یکی نماند” تمام !
یکی من بودم یا تو ، مهم نیست …
مهم قصه ایست که تمام می شود !
::
::
دلم آسمان “جمعه” است، می گیرد و نمی بارد !
::
::
گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم ؛ شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !
::
::
مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم نه از رفتن کسی دلگیر ؛ بی کسی هم عالمی دارد …
::
::
دنیا دنیای ریاضی ست وقتی عشق را تقسیم کردند و تو خارج قسمت من شدی …
::
::
امشب غم ها برایم مهمانی گرفته اند و من میخواهم بترکانم همه ی بغض هایم را …
::
::
لااقل بیا بگو که دیگر به دیدنم نمی آیی شاید اشکی نشست گوشه چشم هایی که به این “در” خشک شده اند !
::
::
کاش کودک بودم که به هربهانه ای به آغوشی پناه می بردم و آسوده اشک می ریختم !
بزرگ که باشی باید بغضهای زیادی را بیصدا دفن کنی …
::
::
تمام ترسم از این است یک شب هم که بخواهی به خوابم بیایی من بیدار نشسته باشم …
::
::
دلت که برای من تنگ شد بیا سراغ زیر سیگاریم …
کنار قبرستان خاطرات من بشین ، فاتحه بخوان و اشک بریز …
من از تو درگذشتم !
::
::
دل مثل چسب میمونه، چند بار که بِکَنی دیگه نمی چسبه !
::
::
سیلی واقعیت رو درست اون وقتی می خوری که وسط زیباترین رویا هستی …
::
::
دل من همانند اتوبوس های شهر شده !
غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم :
دیگر سوار نشوید ! جا نیست …
::
::
خدایا فکر کنم سرنوشت منو وسط میدون شهر نوشتی ؛ بس که هرکی به من رسید منو دور زد …

ت رو با زور دندونات باز کنی::


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: